شاعری بودم جوان ،اما تو پیرم کرده ای
در حصار فکر چشمانت اسیرم کرده ای
اینقدر با آتش عشقت مرا سوزانده ای
جنگلی بشکوه بودم تو کویرم کرده ای
در خیال خُلق چشمت من به دام افتاده ام
در پی راه گریزم ناگزیرم کرده ای
ای دو چشم بی مروت ، روبهان ، مکارگان
مکر و حیله تا به کی حالا که شیرم کرده
- ۹۷/۰۴/۱۲