آیات غزل

محمدرضا خانی

آیات غزل

او کیست؟
تفسیر ها را کنار بگذارید
حدیث دل متقن است
حقیقت روح
بهشت بی کران
و نعیم همان انا اعطینا است
او ریحان است
.
ریحانة النبی



محمدرضا خانی
شاعرم از تبار بارانم

آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دماوندی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آیات غزل

 

ذکری به لب آوردی، حال همه طوفان شد

آیات غزل خواندی ،یک شهر مسلمان شد

 

در وصف رخ ماهت ای یار شبستانی

گفتم که غزل گویم ، انگارکه دیوان شد

.

چشمان پر از عشقت انقدر ابهت داشت

آن کس که نشد خیره ، دیدم که پشیمان شد

.

رفتی و ندیدی که این شهر پر از ارواح

هر لحظه نبودت را،هر لحظه چه بی جان شد

.

رفتی و ندیدی که این جا چو کویری خشک

در لحظه ی برگشتت ، مهمانی باران شد

.

وقتی که تو برگشتی این جا همه بشکفتند

یعنی که بهار آمد،یعنی که به سامان شد

 

تسبیح گرفتی و چشمان تو باریدند

آیات غزل خواندی یک شهر مسلمان شد

 

محمدرضا خانی .

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

غزل فصل وصال

فصل وصال:

 

پاییز جلوه داد دوباره زوال را

مرز میان عقل و جنون این جدال را

.

واژه برای وصف رخ عاشقان کم است

شاعر ز سر گرفت ولی این روال را

.

گرگ حسادت است و پیرُهن و نابرادری

آخر ستم نمود و درید آن غزال را

.

بنگر خزان شده است درختی که سایه اش

وقتی ، ربوده بود برایت ملال را

.

آری خزان عاقبت حال عاشق است

فصلی که برگهاش می دهدت این مدال را

.

عاشق اگر شدی ، تو جان می دهی به عشق

سوزی چو شمع تا که بسازی خیال را

.

هرگز ننوش می که اگر قصد کرده ای

از باده ای بنوش که آرد وصال را



تقدیم به ارواح طیبه ی شهدا


محمدرضا خانی

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

به نام ربّ ریحون ربّ ِ دونه

الهی که لوئت خندون بمونه

.

به نام رب سوزی رب لوزی

قسم بر خالق خلاق پونه

.

قسم بر پاکیه ذات قدیما

فقط پاکیه که باقی ممونه

.

فقط عشق و صفا و سادگیَ

بیر با خود میون اهل خونه

.

دیه خوب مین عالم گیر نمیا

خداوندا ز دست این زمونه

.

همه غاصب ببن این دور و اطراف

یکی منجی بباشه اسب چرونه

.

بیا و رهنما باش مردمونه

مزن چون شیخ سگ چرخ شؤنه

.

 

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰


حالات های و هوی اهالی حلال شد
یعنــــی خیال خال خلیلان محال شد

مَحرم حرام گشته و مجرم مجیر شد
خاموش کن چراغ که مظلم منیر شد

ساحر تمام سحر خودش را به کار بست
اژدر به صحنه آمد و ده را به نار بست

آتش گرفت باطل و مبطل ذهاب کرد
قلب تمام فرعونیان را کباب کرد



این بار کدخدا به خدایی رسیده است
حاضر شوید وقت جدایی رسیده است


دنبال او روید که دریا به پیش اوست
تقدیر قدرت فرعون به کیش اوست


رفتند لیک قصه ی او فرق میکند
دریای رحمتش همه را غرق میکند



 

 

 

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

نیمایی انتظار

ما در راه مانده ایم
منتظر راهنما،عاشق روی شما
کاش که او میرسید از پس این پرده ها
ما مردمان خِبره،درگیر رنگ چهره
در راه مانده تنها
با کوله بار غم ها
آیا شود که آیی؟
آیا شود که آیی؟

  • محمد رضا خانی