مــــــــــــــــــادر............
استاد ایرج میرزا...
گویند مرا چو زاد مادر... پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر ِ گاهواری من... بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد... تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم ... الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من... بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست ... تا هستم وهست دارمش دوست
- ۹۱/۰۲/۲۷