مردی از آیینه روشن تر
آمد از لبخند باران ، آمد از اشراق رود
مردی از آئینه روشنتر ، صداقت تار و پود
کیست این مجنون عاشق؟ کیست این روح غریب؟
کیست این اندوه پرپر؟ کیست این داغ کبود؟
کیست این؟ یک شمس دیگر ، وارث تیغ و غزل
کیست این؟ یک روح شرقی ، وارث عشق و سرود
یک سر ِ سبز و زبانی سرخ ، جانی شعلهور
سهم این ققنوس آتش نوش طوفان گرد بود
یک شب آمد ُسرخ مردن را تبسم کرد و رفت
ما نفهمیدیم اما ، آن تبسم را چه سود !
مثل روح گل شکفت و مثل بوی گل پرید
تا که دل بستیم بر او ، داغ او آمد فرود
مردی از خواب زمین کوچید ، یک شب ناگهان
آسمان را خواب دید و شد پرستو پر گشود
این « غزل - آتش » فقط یک جرعه از اندوه اوست
آه اگر میشد بنوشم داغ او را ، رود ، رود ...
تا زبانی سرخ دارد عشق در کام جنون
از « بهشتی » میتوان با لهجه غیرت سرود
رضا اسماعیلی-الف
- ۹۱/۰۴/۰۷
با زندگی محمدتقی حسینی طباطبایی سید الشهدای سیستان و بلوچستان به روزم