حال خوشم در بهار، دست خوش روزگار
سخت مرا مست کرد ، عطرِ سرِ زلفِ یار.
هرکه به دریا زند ، غرق شود بی گمان
هر که به صحرا زند،صیدِ کمند ِ نگار
قدرت تخریب ِ تو،بیش ز یک لشکر است
موی پریشان تو می کُندم تار و مار
.
سلسه ی موی تو، جنگ به پا کرده است
لطف نما بر همه ، شال ز سر بر مدار
.
عاقبت از طرّه ُو گیسویِ مستانه ات
گردن حلّاج ها ، رفت به بالای دار... .
.
محمدرضا خانی .
- ۹۲/۰۶/۱۱