آیات غزل

محمدرضا خانی

آیات غزل

او کیست؟
تفسیر ها را کنار بگذارید
حدیث دل متقن است
حقیقت روح
بهشت بی کران
و نعیم همان انا اعطینا است
او ریحان است
.
ریحانة النبی



محمدرضا خانی
شاعرم از تبار بارانم

آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

غزل فصل وصال

فصل وصال:

 

پاییز جلوه داد دوباره زوال را

مرز میان عقل و جنون این جدال را

.

واژه برای وصف رخ عاشقان کم است

شاعر ز سر گرفت ولی این روال را

.

گرگ حسادت است و پیرُهن و نابرادری

آخر ستم نمود و درید آن غزال را

.

بنگر خزان شده است درختی که سایه اش

وقتی ، ربوده بود برایت ملال را

.

آری خزان عاقبت حال عاشق است

فصلی که برگهاش می دهدت این مدال را

.

عاشق اگر شدی ، تو جان می دهی به عشق

سوزی چو شمع تا که بسازی خیال را

.

هرگز ننوش می که اگر قصد کرده ای

از باده ای بنوش که آرد وصال را



تقدیم به ارواح طیبه ی شهدا


محمدرضا خانی

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

غزل 2

چشمان تو آوردگهِ جنگِ جهانیست

یک غمزه تو معدنِ اسرارِ نهانیست .

 

لمحِ بَصَرَت ، علت تغییر شب و روز

این حرکتِ وضعیِ زمین موجِ روانیست

.

با یک نگهت این دلِ من زیر و زبر شد

برگرد ، دلم ، منتظرِ خانه تکانیست

.

اینک بنگر بی نگه و منظرت ای دوست

نوروز ترین عید و بهارم چه خزانیست

.

با هر نگهت تیر بر این قلب نشاندی

چشم تو و ابروت ، عجب تیر و کمانیست .

.

من پیر شدم پای رخت، پای دو چشمت

یک گوشه چشمی ، که همان به ز جوانیست

.

محمدرضا خانی

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

غزل عاشقانه

 

در درونت صد هزاران لشکرِ خنّاس بود

حیله و نیرنگ هایت فی صدور الناس بود

.

من به عشق تو اسیر و تو به عشق من رها

لعنتی! وجدان تو اینقدر بی احساس بود

.

یک شبی را بوده ای در اصفهان گفتند که

کمترین دلداده ات تا صبح شاه عباس بود

.

هم دلم را برده ای ، هم جانماز ترمه را

مادرم بر جانماز ترمه اش حسّاس بود

.

انقلابی عاشقت بودم ولی انگار تو ...

دیپلماسی پی گرفتی ، ذهن تو سیّاس بود



محمدرضا خانی
  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

سلیمان سپاه

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

به نام ربّ ریحون ربّ ِ دونه

الهی که لوئت خندون بمونه

.

به نام رب سوزی رب لوزی

قسم بر خالق خلاق پونه

.

قسم بر پاکیه ذات قدیما

فقط پاکیه که باقی ممونه

.

فقط عشق و صفا و سادگیَ

بیر با خود میون اهل خونه

.

دیه خوب مین عالم گیر نمیا

خداوندا ز دست این زمونه

.

همه غاصب ببن این دور و اطراف

یکی منجی بباشه اسب چرونه

.

بیا و رهنما باش مردمونه

مزن چون شیخ سگ چرخ شؤنه

.

 

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

هنگامه ی تفهیم

 

هنگامه ی تفهیم:

 

عاقبت صورت تزویر به تعمیم رسید

رأی در حیطه ی تدلیس به تصمیم رسید

.

جای جای دل ملت همه پر حادثه است

ای عجب بین که فقط واژه به ترمیم رسید

.

جهل از سمّ سکوتِ من و تو جهل شده است

یار برخیز که هنگامه ی تفهیم رسید

.

گور خود گم کند این بار همان باطل زشت

که به حق بوی خوشِ نرگس و تسنیم رسید*

.

غم و اندوه و سیاهی همه با هم رفتند

ماه بهمن که قدمهاش به تقویم رسید

 

*جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا


محمدرضا خانی

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

آه نامه

دیدنت گرچه کمی کوتاه بود

قلبمان با هم ولی همراه بود

.

دیدمت اما میان دستمان

چند فرسنگی گمانم راه بود

.

کاش می شد خیره گشت و سیر شد

چهره ای را که شبیه ماه بود

.

گاه باید عشق را در هجر جست

یوسفانه در دل یک چاه بود


.



هرکجا حرفی ز  عشق امد وسط
یک نصیبی داشت آن هم آه بود

محمدرضا خانی

  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰

ایات غزل گونه

  

تا بوده همین بوده آیات غزل بوده

شیرینی رویایم چشمان عسل بوده

.

بعد از نگهش گفتند تا چند صده بعدش

ما بین مراجع هم بی وقفه جدل بوده

.

وه بس که چه دلهایی از گرگ دو چشمانش

چون پیرهن یوسف مصداق و مثل بوده

.
یا آنکه چه مردانی اندر خم یک مویش
چرخیده به جنگل ها با خواب بدل بوده

.
درمان و دواچشمت، داروی فقط رویت
هر چیز به جز اینهم گر بوده هچل بوده

محمدرضا خانی
  • محمد رضا خانی
  • ۰
  • ۰


حالات های و هوی اهالی حلال شد
یعنــــی خیال خال خلیلان محال شد

مَحرم حرام گشته و مجرم مجیر شد
خاموش کن چراغ که مظلم منیر شد

ساحر تمام سحر خودش را به کار بست
اژدر به صحنه آمد و ده را به نار بست

آتش گرفت باطل و مبطل ذهاب کرد
قلب تمام فرعونیان را کباب کرد



این بار کدخدا به خدایی رسیده است
حاضر شوید وقت جدایی رسیده است


دنبال او روید که دریا به پیش اوست
تقدیر قدرت فرعون به کیش اوست


رفتند لیک قصه ی او فرق میکند
دریای رحمتش همه را غرق میکند



 

 

 

  • محمد رضا خانی