چشمان تو آوردگهِ جنگِ جهانیست
یک غمزه تو معدنِ اسرارِ نهانیست .
لمحِ بَصَرَت ، علت تغییر شب و روز
این حرکتِ وضعیِ زمین موجِ روانیست
.
با یک نگهت این دلِ من زیر و زبر شد
برگرد ، دلم ، منتظرِ خانه تکانیست
.
اینک بنگر بی نگه و منظرت ای دوست
نوروز ترین عید و بهارم چه خزانیست
.
با هر نگهت تیر بر این قلب نشاندی
چشم تو و ابروت ، عجب تیر و کمانیست .
.
من پیر شدم پای رخت، پای دو چشمت
یک گوشه چشمی ، که همان به ز جوانیست
.
محمدرضا خانی